
کریه اکنون...
احمد شاملو
«كريه» اكنون صفتي ابتَر است
چرا كه به تنهايي گوياي خون تشنگي نيست .
تحميق و گران جاني را افاده نمي كند
نه مفتخوارگي را
نه خودبارگي را .
تاريخ
---- اديب نيست
لغت نامه ها را اما
اصلاح مي كند
مدايح بيصله
ـــــــــــــــ
نمی توانم زیبا نباشم...
نمی توانم زیبا نباشم
عشوه ای نباشم در تجلی ی جاودانه .
چنان زیبای ام من
که گذرگاه ام را بهاری نا به خویش آذین می کند :
در جهان پیرامن ام
هرگز
خون
عریانی جان نیست
و کبک را هراسناکی ی سرب
از خرام
باز
نمی دارد .
چنان زیبای ام من
که الله اکبر
وصفی ست ناگزیر
که از من می کنی .
زهری بی پاد زهرم در معرض تو .
جهان اگر زیباست
مجیز حضور مرا می گوید .-
ابلها مردا
عدوی تو نیستم من
انکار توام .
احمد شاملو - ۱۳۶۲ (مدایح بی صله )
ـــــــــــــــــــ
آخرِ بازی
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش .
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا .
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان .
تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنتشده نفرینَت میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای .
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی .
فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بیاعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعهی روسبیان
بازمیآمدند .
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاهپوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند !
۲۶ دیِ ۱۳۵۷
لندن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ