ارتفاع پست

عاکف
جعبه سیاه دردهایم را
در پستی های هزار و پانصد متری
جستجو می کنم
حتی اگر سقوط،
آزاد باشد
دوباره
با آزادی
صعود خواهم کرد
............
دستان کسی
گلوی آزادی خواهم را فشرد
وقتی
من به دنبال سراب بودم
و سرب به دنبال من.
من به سراب نرسیدم
اما سرب از من گذشت!
*************
واژه درشعر دلم می ترکد از شادی
از بهایی که تب عشق
به من می بخشد
می توان شعری گفت که به فردای درو
خوشه ی تازه احساس
طلا رنگ شود
می توان بافت به گیسوی مفاهیم
نگاهی که معانی جو است
و به جادوی الفبا
تن خود را آویخت
می توان قافیه پاشید به جالیز عبارتهایی
که به اندازه ی دلتنگترین زاویه ها باریکند
*************
بذر یک پنجره در مزرعه ی دل خالیست
ترس از هرزه علفها ی تناور شده در ما جاریست،
جای خالی تبسم ، دردیست
که لبالب شده پژمردگی از غصه ی ما
تا کجا می باید
گریه خندد بر ما
تا کجا می باید
خنده گرید بر ما
سرو دانایی ما نیست مناسب جایی
که در آن سفسطه بیتوته کند - بچه بزاید هر روز
باید از فلسفه ی عشق مکانی سازیم
که در آن دانش گل باغچه را بر گیرد